قدس آنلاین- سخنان رئیس جمهور در آیین آغاز سال تحصیلی دانشگاهها مبنی بر مذاکره خواندن رویکرد سیدالشهدا(علیه السلام) در کربلا- آن هم با عرف امروز سیاسی- و تلاش برای مقایسه تطبیقی آنچه در ماجرای برجام گذشته با سیره بی بدیل امام حسین(علیه السلام)، ما را بر آن داشت تا در گفت وگو با کارشناسان نگاه و اعتراف تاریخ درباره واقعیت این امر را بررسی کنیم.
هرچند رهبر معظم انقلاب در دیدار شماری از فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ۱۵مهر ماه ۱۳۹۴، در پاسخ به چنین برداشتهای ناروا، فرمودند: «چنین تحلیلی درخصوص مسائل تاریخ اسلام و مسائل کشور، نهایت ساده اندیشی است، زیرا حضرت علی(علیه السلام) با زبیر و حضرت امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد، مذاکره به معنای امروز یعنی معامله نکردند، بلکه هر دوی این بزرگواران به طرف مقابل خود نهیب زدند و آنها را به خداترسی نصیحت کردند.
متأسفانه، عدهای برای توجیه مذاکره جمهوری اسلامی ایران با شیطان بزرگ، با نگاهی عوامانه، این گونه مسائل را در روزنامه ها، سخنرانیها و فضای مجازی مطرح میکنند، که کاملاً اشتباه است. »
ضرورت مذاکره به تشخیص ولیّ زمان است
استاد برجسته تاریخ اسلام با اشاره به سخنان رئیس جمهور در آیین آغاز سال تحصیلی دانشگاهها مبنی بر نگاه سیدالشهدا(علیه السلام) به مذاکره در قیام عاشورا، گفت: مذاکره انواع و معانی گوناگونی دارد، یک معنای شایع مذاکره در فرهنگ اسلامی این است که رهبران و اولیای دینی، دشمنان، کافران و جبهه مخالف را نصیحت و به دین دعوت میکنند که چنین مذاکراتی بارها در مواجهه حضرت موسی(علیه السلام) با فرعون، حضرت ابراهیم(علیه السلام) با نمرود، پیامبر(صلی الله علیه و آله) با سران قریش و... تکرار شده و نوعی دعوت محسوب میشود.
حجت الاسلام دکتر جواد سلیمانی، با بیان اینکه در معنای دیگر، مذاکره نوعی بده - بستان با دشمن است، اظهار کرد: یعنی امتیازی بدهیم و امتیازی بگیریم، که در فرهنگ اسلامی این مذاکره جایز نیست، مگر در شرایطی که مصالح اسلام و جامعه اسلامی در خطر باشد، یعنی اگر مذاکره صورت نگیرد، حکومت اسلامی نابود میشود، بنابراین اینجا به تشخیص ولیّ زمان، مذاکره انجام میشود.
دکتر سلیمانی ادامه داد: برای مثال پیامبراکرم در ماجرای صلح حدیبیه با کفار قریش مذاکره کردند که در نتیجه این مذاکره و شروط آن، اسلام گسترش یافت و بر شمار مسلمانان افزوده و در نهایت در سال هشتم هجری مکّه فتح شد؛ یعنی حاصل این مذاکره غلبه اسلام بود.
عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی(ره) تأکید کرد: اما مذاکره در شرایطی که ولیّ مسلمین راضی نیست و با اصرار و فشار دیگران انجام شود، سودی در پی نخواهد داشت، چنان که در ماجرای حکمیت و در جریان جنگ صفین چنین شد و در حالی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) میدانستند با کمی مقاومت بیشتر، بر معاویه غلبه میکنند، اما با اصرار و تهدید مردم و برای آنکه اتمام حجت کنند، مذاکره را پذیرفتند که نتیجه آن، قوت گرفتن معاویه برای جنایت بیشتر بر مسلمانان شد!
امام حسین(علیه السلام) و یارانش در پی بده بستان نبودند
وی درباره جایگاه مذاکره به معنای امروزی آن در واقعه عاشورا، بیان کرد: آنچه در قیام عاشورا رخ داد اصلاً مذاکره نبود، زیرا نه امام حسین(علیه السلام) و نه یارانشان درصدد بده - بستانِ امتیاز با بنی امیه نبودند و میدانستند اگر یزید روی کار آید اسلام نابود میشود.
سلیمانی ادامه داد: بنابراین سیدالشهدا(علیه السلام) و یارانشان تا شهادت، مقاومت کردند؛ البته دشمن سه مرتبه برای مذاکره با امام پا پیش گذاشت: یک بار توسط والی مدینه به منظور گرفتن بیعت از حضرت که ایشان نپذیرفتند و از مدینه خارج شدند، یک بار پس از ترک مکّه و در پی نامه نگاری والی مکه که باز هم سیدالشهدا(علیه السلام) از بیعت سر باز زدند و بار سوم در کربلا و توسط حرّ که این بار هم امام نپذیرفتند که برای در امان ماندن بیعت کنند.
وی درباره فلسفه سخنان سیدالشهدا (علیه السلام) با عمرسعد در کربلا، ابراز کرد: مذاکره ایشان با عمرسعد از نوع اول یعنی دعوت و هدایت بود؛ ابن زیاد میکوشید با دادن فرماندهی سپاه به عمرسعد که فرزندِ بزرگان صحابی بود به جنایاتش وجاهت دهد، در حالی که نماینده اصلی دستگاه یزید در کربلا شمر بود؛ بنابراین وقتی عمرسعد درپی شنیدن سخنان امام(علیه السلام) نرم شد و برای باز گذاشتن راه امام نامه نگاری کرد، ابن زیاد از طریق شمر او را به برکناری تهدید کرد و عمرسعد هم به شوق حکومت ری سخنان سیدالشهدا(علیه السلام) را نشنیده گرفت.
دکتر سلیمانی افزود: امام حسین(علیه السلام) در تبیین اهداف قیام خود فرمودند: «من برای احیای اسلام و عمل به سیره جد و پدرم و احیای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده ام». بنابراین مذاکره به معنای امروزی از جانب برخی طرفداران مذاکره با آمریکا که نهایتاً به اینجا بینجامد که آمریکا بگوید «داعش را محکوم نکنید»، «صنایع هستهای را کنار بگذارید»، «به اسرائیل کاری نداشته باشید» و... در عاشورای حسینی جایی ندارد.
وی درباره پیامدهای سوء برداشتهای اشتباه از حقایق واقعهای مثل عاشورا خاطرنشان کرد: چنین برداشت هایی میتواند قیام حسینی را که الگوی آزادیخواهان در تاریخ بوده و هست را تحریف کند، آنگاه جوانانی که میخواهند الهام بگیرند با نهضتی تحریف شده روبه رو میشوند، چنان که برخورد تحریفی با یهود و مسیحیت هم سبب شده امروز هر ددمنشی با مسیحیت تحریفی جور دربیاید و فردی مانند ترامپ خود را مسیحی بخواند.
اگر مذاکره در کربلا مهم بود طفل شیرخوار کشته نمیشد
محقق و مؤلف آثار سیره اهل بیت(علیهم السلام) نیز کاربرد تعبیر مذاکره در واقعه عاشورا را نوعی بی توجهی، ساده انگاری و بی اطلاعی از واقعیت عاشورا دانست و گفت: مذاکره یعنی دو طرف بر سر منافعی اختلاف دارند، بنابراین پای میز مذاکره مینشینند و دست از امتیازاتی میکِشند تا امتیازی بگیرند، اما در عاشورا چنین نبود و معاملهای رخ نداد که اگر انجام میشد، دیگر طفل شیرخوارهای شهید نمیشد!
حجت الاسلام عبدالکریم پاک نیا، با بیان اینکه گفت وگوی امام حسین(علیه السلام) با عمرسعد در شب عاشورا برای هدایت و اتمام حجت بود، ابراز کرد: ایشان در بخشی از سخنانشان فرمودند: «وای بر توای پسر سعد! آیا از خدایی که بازگشتت به سوی اوست هراس نداری؟ یزیدیان را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکی تو به خداست...»؛ اما وقتی دیدند ابن سعد از تصمیمش باز نمیگردد، وی را نفرین کردند.
سخن درباره مذاکرات تعاملی در عاشورا تحریف تاریخ اسلام است
پاک نیا خاطر نشان کرد: دهها شاهد وجود دارد که امام حسین(علیه السلام) از مسیر مدینه تا کربلا همواره تأکید کردهاند، هرگز با یزید بیعت نمیکنند. در سخنرانیِ اول روز عاشورا هم فرمودند: «به خدا سوگند من دست ذلت به شما نمیدهم و همانند بردگان نمیگریزم. » از این رو، سخن درباره مذاکرات تعاملی در عاشورا نوعی تحریف تاریخ اسلام و عاشوراست.
وی با بیان اینکه تأکید سیدالشهدا(علیه السلام) بر امر به معروف و نهی از منکر به عنوان ریشه و فلسفه قیام، راه هر مذاکرهای را میبندد، تصریح کرد: امر به معروف و نهی از منکر جایی برای تعامل نمیگذارد که -العیاذ بالله- مثلاً امام حسین(علیه السلام) بخشی از معروف را بپذیرند و با بخشی از منکر کنار آیند. امر به معروف و نهی از منکر یکسویه است و عامل میخواهد ۱۰۰درصد حرف دین را به طرف مقابل بقبولاند، چنان که موضوع گفت وگوی امام حسین(علیه السلام) با عمرسعد هم از همین منظر است.
مؤلف آثار مربوط به اهل بیت(علیهم السلام) ادامه داد: برخی ساده انگاران به سخنان سیدالشهدا (علیه السلام) با مروان بن حکم اشاره میکنند که آنجا هم محور، مذاکره نیست، بلکه امام در مقابل نصیحت مروان برای بیعت با یزید، آیه استرجاع را تلاوت کرده و میفرمایند: «حرف نامربوطی زدی و من تو را سرزنش نمیکنم، چون تو هنوز به دنیا نیامده بودی که پیامبر تو را نفرین کرد و چنین کسی در بیعت یزید در میآید، ای دشمن خدا مرا با تو سنخیتی نیست... و حق در میان ماست و از زبان ما جاری میشود. »
وی تأکید کرد: حتی ایشان در پاسخ نامه والی مکه و پیشنهادش مبنی بر گرفتن امان نامه، فرمودند: «مرا به امان و پاداش خوانده ای؟، بهترین امان، امان خداست. » همچنین، وقتی در کربلا برای حضرت عباس(علیه السلام) امان نامه آوردند، ایشان با اجازه امام حسین(علیه السلام) پاسخ دادند: «لعنت خدا بر تو و امان نامه تو! »؛ لذا کاربرد تعبیر مذاکره برای عاشورا، نوعی تحریف تاریخ و نقصان وارد کردن به واقعه عاشوراست.
سیدالشهدا(علیه السلام) هرگز شأنی برای نظام طاغوت قائل نبود
استاد برجسته تاریخ اسلام هم چندی پیش در گفت و گو با خبرنگار ما، با بیان اینکه سیدالشهدا(علیه السلام) به عنوان متولی راستین دین، روی کار آمدن یزید را خطری خانمان برانداز میدانستند، گفت: باید بدانیم حتی اگر یزید اباعبدالله(علیه السلام) را به بیعت با خود ملزم نکرده بود و در این باره متعرض حضرت نمیشد، باز هم ایشان اجازه نمیدادند کسی همچون یزید بر امور مسلمانان مسلط باشد، چون میدانستند، او اسلام را از ریشه برمی کَند و وقتی یزید خطاب به حاکم مدینه نوشت: حسین را احضار کن و از او بیعت بگیر و اگر نکرد سرش را جدا کن و برای من بفرست، دیگر جایی برای مذاکره با چنین فردی باقی نمیماند!
دکترمحمدحسین رجبی دوانی، با اشاره به دیدارهای امام حسین(علیه السلام) با عمرسعد در کربلا، بیان کرد: محتوای آن سخنان ابداً بدان معنا نیست که با هم به سازش و تفاهم برسیم، بلکه سیدالشهدا(علیه السلام) به عمرسعد تشر زده و فریاد برمی آورند: «وای بر توای پسر سعد! میدانی چه میکنی؟ این لشکر انبوه را رها کن و به من بپیوند. » یعنی ایشان درپی جداسازی عمر از جبهه باطل یزید بودند تا او نیز سعادتمند شود نه آنکه بخواهند با نماینده جبهه باطل به تفاهم برسند.
رجبی دوانی تأکید کرد: جالب آنکه در این نقلها آمده که عمر سعد در پاسخ گفت: میترسم خانهام را خراب کنند! یعنی اگر قرار بود تفاهم باشد نتیجهاش ویرانیِ خانه عمر نبود که امام حسین(علیه السلام) فرمودند: «من خانه ات را باز خواهم ساخت» عمر سعد باز بهانه هایی همچون ترس از مصادره اموال و... را بیان کرد، در حالی که قداست هدف امام حسین(علیه السلام) را میدانست، اما دنیاطلبی و حبّ رسیدن به حکومت ری، مانع از پذیرش سخنان برحق امام از سوی عمرسعد شد.
مؤلف «کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی» ابراز کرد: بنابراین، نامیدن مذاکره و اطلاق تلاش برای تفاهم و حل مسئله بر این سخنان، مغالطه و برداشت کاملاً اشتباه از واقعه عاشوراست و اگر اندک مطالعه و شناختی از سیره و اهداف مقدس سیدالشهدا(علیه السلام) داشته باشیم، در مییابیم ایشان هرگز کوچکترین شأنی برای یزید در رأس این نظام طاغوتی قائل نیستند که با او وارد مذاکره شوند، چه رسد به عوامل او همچون ابن زیاد و عمرسعد!
وی تأکید کرد: البته وجود مقدس امام حسین(علیه السلام) عصر تاسوعا و روز عاشورا که دشمن قصد نبرد داشت نه از باب مذاکره و جلوگیری از وقوع جنگ، بلکه برای نجات مردم از شقاوت و هلاکت، سخنانی را ایراد کردند؛ برای مثال در روز عاشورا خطاب به لشکر دشمن فرمودند: «به سخنان من گوش دهید و اگر پسندیدید به آن عمل کنید و اگر نخواستید، آنگاه کمر به قتل من ببندید. » ایشان همچنین، در پاسخ پیشنهاد ابن زیاد مبنی بر واگذاری اختیار خود، اصحاب و اهل بیت خود به عبیدالله فرمودند: «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة! ». لذا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هدفی جز نجات و رستگاری آنها نداشتند نه آنکه بخواهند از کشته شدن خود و اصحابشان جلوگیری کنند، چنان که فرمودند: «شهادت میراث خاندان ماست. »
نظر شما